عید غدیر ...
دستــی ببین در دست پیغمبـــر نشستـه
عیدی ولایت بس گـــران و شد خجسته
جشنی مهیا شد که مـولا جانشین است
این انتخابش در زمین صد آفـــرین است
خلـق از وصایای نبی دل بسته بـــــودند
مــوجی چـــو دریا در غدیر آماده بودند
مـــولا چــــرا بعد از نبی اش گشته تنها ؟
پیمان شکستند شاهدان کو؟ عهد و امضا
در وادی خــــم حــکم مــولا را نـــوشتند
هنگــام اجـرا عهــــد مــــولا را شکستند
مــولا که عـــدلش برهمه صد آفـرین بود
آیا به جا بود در امامـــت آخـــرین بود؟
مردی کــه همـــراه فقیــر و بینـــوا بـود
بر دوش خود خرما و نانی کوچه ها بود
با نطــق پیغمبر علی عهـدی میان بست
دل آسمانهـا می رسد ایـن دست در دست
امــــروز ساداتش بـــه جمعـی افتخــارند
عیــدی به مهمانان بــه رسم ویژه دارند
انگار بانگ یاعلی هــر کــوچه پیداست
ذکـــر علی جانم علی هـر خانه غوغاست
امــروز شاعـــــر از علــی لب مـی گشاید
یک گوشه ای از آن غــدیرش مـی سراید
***
میر حمزه طاهری هریکنده ای (نوپا)
سلام استاد
آفرین بر مهر شور انگیز تان
عالی
زیبا
علی یارت باد
درود
با عرض سلام و احترام
شعر تان زیبا بود
با احترام لینک شدید