<<تولاج>>



با آرامش من بیا مدارا کن
قلبت رو از این حادثه پیدا کن
زیبایی من سکوت و حاشا کن
عکست رو در این پنجره پیدا کن
خوشبختی من دری به روم وا کن
...
اشک من بریز که رسوا شم
هم صحبت قصه ها و دردا شم
... ... عشقی میان جبر و جبر باشم
این خانه ی بی درو به روم وا کن
...
گم کرد انگشتر انحراف دردا شو
از ترس ستمگری . فکراشو
راه رفتن زیر فقر کفشاشو
از پشت بگیر زیپ شو وا کن
...
گاهی که دلم گرفت . تنها شم
از گفتن قصه ها زلیخا شم
همراه دراکولا پر از ما شم
یک به یک دشمنا رو حلوا کن

علی رفیعی

(( انزوا ))



خسته ام از حركت پروانه ها
خسته ام از هر صداي آشنا
خسته ام از صوت تو از صوت من
خسته ام حتي از آواي خدا
مهر ورزان راه كينه مي دهند
خسته ام از اين همه پر مدعا
لرزش دستان من بي ارزش است!
خسته ام از آسمان و اين دعا
اي خداي من به فريادم برس
خسته ام از مردمان بي وفا

آ. شيدا

<<بهار>>



دست من یه مشت بستس

دست تو یه دنیا خوبی

... اشک من چه داغ می شد

واسه من یه رویا بودی

همیشه توی تابستون

واسه پاییز بی قرارم

اول مهرش که می شه

می رم عکساتو میارم

...

روی پشت بوم خونه

زیر بارون بهارم

غزلم اینجا نشسته

من بیچاره سرابم

یه جهان بی تفاوت

توی فنجونای قهوه

یه هوای پرتلاتم

که همش رعد و برقه

علی رفیعی

<<حماسه>>



منم که از تب تو ترانه می سازم

برای دیدن تو خرابه می سازم

... تو پیش منی . چرا؟ نمی دانم

منم که از تو همش حماسه می سازم

علی رفیعی

(( انزوا ))



خسته ام از حركت پروانه ها
خسته ام از هر صداي آشنا
خسته ام از صوت تو از صوت من
خسته ام حتي از آواي خدا
مهر ورزان راه كينه مي دهند
خسته ام از اين همه پر مدعا
لرزش دستان من بي ارزش است!
خسته ام از آسمان و اين دعا
اي خداي من به فريادم برس
خسته ام از مردمان بي وفا

<<نسیم>>



تو خودت یه دنیا عشقی

تو واسم یه سرنوشتی

اگه تب کنی می میرم

پر التهاب عشقی

چشه تو چقد قشنگه

مثه موجا آبی رنگه

هنوزم تو خونه هامون

جای دستای پلنگه

دیگه آخرای فصلیم

توی دنیا پر دردیم

دیگه حتی این نسیمم

نمی خواد ما ها بخندیم

علی رفیعی

<<هماغوش>>



من که شبها به یاد تو هماغوش شدم

تو که از من گذری مرگ فراموش شدم
...
پشت فانوس شکسته غزلی می خوانم

من یه شمعم که از ترس نگاه تو خاموش شدم

علی رفیعی

مسير



كسي كه رفتنيه يه روز ميره
آسمون قلبش اما ميگيره
ميگيره دلش ازاون حرفاي تو
ميره شايد بدوني قدرشو تو
تو سكوت وگريه هاش حرفي داره
مي دونه خدا اونو دوسش داره
ميره ومي سپارتت دست خدا
دلش از تو نميشه اما جد

رد پا


چقدر خالي ،چقدر لبريز
دلم ازكينه هاي تو
براي فصل دل مردن
بسه جا پاي رد تو

( سر در گم )



دلم از دست شما پاره شده
دل من خالي وپوشالي شده
دل من به ساد گيم خنديد ورفت
حواسش نبود تو رو بوسيد و رفت
حواسش نبود كه نا مهربوني
حواسش نبود كه تونمي موني
دل من با عشق توكاري نداشت
عشق توآتيش روقلب من گذاشت
حالا ديگه دل من پريشوني ؟
حيف كه فايده نداره پشيموني