دریا یعنی تو ...
ساحل امروز زیبا است
انگار ،عاشق شده است
نگاه کن ، دریا هم آبیست
درست مثل چشمان تو/
و خوب هم می دانم
حضور باعث خوشبختی است
و دریا با نور آسمانی اش
چراغ آسودگی هاست
و تو دریایی و من هم ساحل
به یادت هستم ، به یادم باش
نگاه کن!
امروز شعری از من زاده می شود
که از درونم ، دل به دریا زده است
بگذار از دریا نشانی تورا بگیرم
می خواهم سپیدی دفترم آنقدر از تو پر شود
و بخوانند مردم همه شعر هایم را
و بدانند چقدر دوستت دارم
تو همان موج زیبایی
که از افق ...
آرام آرام به سویم می آیی
و من هم خاموش
بر روی تخته سنگی
به انتظار نشسته ام
و آنقدر دلتنگم
همچون ساحل
که برای دریایش بیقراری می کند
نگاه کن عزیزم
آغوش ساحل برای دریا کافی است
و آغوش من هم برای تو
حواست اینجا هست؟
چشمانت را باز کن
ماسه ها جشن گرفتند
صدف ها خوشحالند
و مرغابی ها آهنگ دیدار می نوازند/
خوب نگاه کن
هنوز هم ماسه ها خیس مانده اند
درست ... مثل چشمانم/
می بینی؟
چطور امروز ساحل نزدیکمان می کند
و با نسیم خنکش
گیسوانت را تاب می دهد
که حتی آن دور قایق صیاد هم
با نگاهت می رقصد
بله عزیزم
اینجا ساحل است
و دریا یعنی تو
***
میر حمزه طاهری هریکنده ای ( نوپا)
سلام دوست من...اگه منو تو لینک دوستات قرار بدی ازت ممنون میشم
منم همینکارو میکنم...واسه هردوتامون خوبه
مرسی
سلام دوست خوبم بسیار زیبا بود ممنون از اشعار زیبایتان
باسلام
دوست عزیر قلم زبایی داری
عالی بود
سلام استاد
دانی که چشم سیاه تو با ما چه می کند
دست خمار با پر مینا چه می کند
این مشکلم گشوده نشد از راز آن نگاه
در آسمان چشم تو دریا چه می کند
شعرتان زیبا بود و این شعر تقدیم به شما دوست عزیز
شب سردیست ، دلم دیده تر می خواهد
دل ِ آشفته من از تو خبر می خواهد
قهوه و شعر و خیال ِ تو و این باد خنک
باز لبخند بزن ، قهوه شکر می خواهد
امشب آبستنم از تو غزلی شور انگیز
باخبر باش که این طفل پدر می خواهد
غارتم کرده ای و خنده کنان می گویی
صید دل از کف یک سنگ هنر می خواهد
ترس در جام دلم ریخت، در این راه اگر…؟
یادم آمد سفر عشق جگر می خواهد
سلام
زیبا بود
انســــان هـــایـی بـــــودیـــم کــــﮧ بـــﮧ پـــاک کـــــردن عـــــادت داشتیـــــم ؛
ابتـــــدا اشکهـــایمـــان را پــاک کـــــردیم،
سپـس یکدیگـــــر را ...
سلام ممنون از حضورتون با کمال افتخار لینک شدین